زنبور عسل

امام را پرسیدند از شیعیان ،فرمود به مثل زنبور عسل

زنبور عسل

امام را پرسیدند از شیعیان ،فرمود به مثل زنبور عسل

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مدینة النبی» ثبت شده است

دقیق یادم نیست چندم دبستان بودم، شاید هم سال های ابتدایی راهنمایی، حتی نمی دانم کتاب دینی بود یا تاریخ، که داستان هجرت پیامبر را نوشته بود. همه هم کلاسی ها آن موقع شش دنگ حواسشان به این بود، که جزئیات را حفظ کنند وفردا که معلم پرسید چه سالی فلان اتفاق افتاده دست بالا کنند و تند تند با ذوق، سال و ماه و روزش را تحویل معلم دهند. اما آن موقع ها من حواسم پی این چیز ها نبود و کلی سوال های عجیب و غریب از همین متن های حفظی دور سرم می چرخید؛ مثلا چرا خدا به آن بزرگی اش جایی که حرم دارد اسمش مکه است؟ و همین مکه خشک و خالی؛ نه پیشوندی و نه پسوندی. ولی چ:/.,د قدم آن ور ترجایی که حرم پیامبر است اسمش با اسم پیامبر خوانده می شود.شهر را صدا می کنند: مدینة النبی یعنی شهر پیغمبر. 

آدم ها بزرگتر که می شوند آن سوال های عجیب و غریبشان کم کم رنگ می بازد. خوب من هم مثل همه آدم ها اصلا این سوالم را فراموش کرده بودم. هر چه باشد من هم بیست سالم شده بود. خیلی یکهو حج نصیبم شد؛ با پدر و مادر. مدینه که رسیدیم، آن سوال بچگی برایم زنده شد. مدینه با آن که خیلی خیلی با زمان پیامبرش فرق کرده، ولی هنوز هم شهر پیامبر است؛ بخواهم این چند جمله را واضح کنم، باید مثال خانه مادر بزرگ هایتان را بزنم؛ چه در قید حیات باشند و چه نباشند، آن خانه برای شما حال و هوای مادربزرگ را دارد حتی خانه مادربزرگ را هم که خراب کنند و جایش خانه نو بسازند، بازهم محل آن خانه حال و هوای مادر بزرگ را دارد. 

مدینه هم همیشه حال و هوای پیامبرش را دارد؛ هرچند  دشمنان  پیامبر تمام تلاششان را برای خراب کردن شهر کردند.

پ.ن:عکس ها برای استفاده طراح ها نذر مولای سخی شده اند و باکیلیک بر کلمه سایز اصلی می توانید دانلود بفرمایید.

پ.ن:عکس آخر را خیلی دوست دارم آن ها که مدینه رفته اند.خوب درکش می کنند.

التماس دعا